گردآوری و تنظیم: رسول سعادتمند




 

اهمیت تعلیم و تربیت در تعالی انسان

تعلیم باید پهلویش تربیت باشد، تربیت صحیح؛ تربیت اسلامی، اگر تعلیم تنها باشد بدون تربیت، فایده ندارد؛ بلکه گاهی مُضر است. تربیت بی‏تعلیم هم نمی‏شود؛ به نتیجه نمی‏رسد. این دو تا باید با هم باشند، توأم باشند؛ تعلیم و تربیت. انسان یک موجودی است که با تعلیم و تربیت رشد می‏کند. یک رشد نباتی و حیوانی انسان دارد که با نباتات و با حیوانات شریک است، همه با هم. این قافله حرکت دارند می‏کنند، انسان هم یکی از آن‏هاست. یک نباتی است اول و بعد یک حیوانی، مثل سایر حیوانات است و تا سرحد حیوانیت با حیوانات شریک است؛ چنانچه تا سرحد نبات با نباتات شریک است. یک موجودی است که هم نبات است و هم حیوان و تا سرحد حیوانیت با همه حیوانات شرکت دارد؛ و از آنجا راهش جلوتر می‏رود. حیوانات با انسان شرکت دارند در همین امور مادی، همان خوردن و خوابیدن و تولید مثل کردن، همه حیوانات همین‏اند‏، انسان هم اگر همین باشد، حیوانی است مثل سایر حیوانات و لو اینکه خوراکش با او فرق داشته باشد، حیوانات هم بعضیشان با بعضی خوراکشان فرق دارد؛ یکی گوشتخوار است، یکی علفخوار است و انسان هم جزء آن‏هاست که علفخوار است منتها حالا گوشتخوار هم شده. اگر انسان تربیت و تعلیم نداشته باشد - توأم با هم - در همین حد حیوانیت باقی می‏ماند. و انسان از سایر حیوانات، اگر آن تربیت و تعلیم نباشد، بدتر است.(1)

آمال و شهوات انسان

حیوانات حدود شعاع فعالیتشان خیلی محدود است و حدود تجاوز و تعدیشان هم محدود است؛ یکی طعمه‏ای ‏گیر می‏آورد و می‏خورد و دیگر ذخیره نمی‏کند، الا بعضیشان، و همان وقتی که سایر شد می‏رود سراغ کارش می‏خوابد. انسان، یعنی این حیوانی که حالا نرسیده به حد انسانیت، این حیوان، این قسم از حیوان که ما اسمش را «انسان» می‏گذاریم برای اینکه بعدها ممکن است انسان بشود، این هیچ حدی ندارد. نه در شهوت حد دارد و نه در آمال و آرزوهایی که باید باشد، حد دارد. شما اگر فرض کنید برای یک انسانی، یکی از همینها، ابتداء خودش خیال می‏کند که من اگر یک خانه خوبی داشتم بس بود، وقتی به خانه می‏رسد، می‏بیند بس نیست. خوب، یک باغی هم پهلوی آن خانه بود بس بود، به باغ که رسید، می‏بیند بس نیست. یک مزرعه‏ای ‏داشتیم، خوب، بد نبود، به مزرعه می‏رسد، یک دهکده خوب بود داشته باشیم! به آن می‏رسد، هر چه بالا می‏رود زیادتر می‏شود. ابتداء یک چیز مختصری می‏خواست، هر چه بالاتر رفت، زیادتر می‏شود، طمعش زیادتر می‏شود، آرزویش زیادتر می‏شود. این‏هایی که یک مملکت دارند، می‏بینید که می‏روند دنبال یک مملکت دیگر؛ مملکت گیری می‏کنند. اگر همه ممالک دنیا را یک انسانی بگیرد، آن وقت به فکر می‏افتد برود کره ماه، برود آنجا را هم بگیرد، بعد به فکر می‏افتد برود کره مریخ، آنجا را هم بگیرد؛ بعد می‏رود سراغ جاهای دیگر، آخر ندارد. این یک موجودی است که خدا این طور خلقش کرده است که در حد حیوانیت، یعنی همان‏هایی که حیوان می‏خواست، این زیادترش را دارد؛ حدود هم ندارد. حیوانات در یک وقت خاصی شهوت دارند، آن وقت وقتی است که می‏خواهد تولید مثل بکند؛ در مابقی‏اش آن طورها نیستند. انسان این جور نیست، انسان شهوتش هم حد ندارد، نه حدود دارد و نه یک طور خاصی - که غیر از آن طوری که انبیا آمده‌اند محدودش کردند به حدودی - انسان هیچ این حرف‏ها ندارد، آن بهترین محارمش هم فرق نمی‏کند پیش او، دخترش با اجنبی فرقی ندارد پیش او، یک همچو حیوانی است، در هر چیز نامحدود است. شما یک موجود نامحدود هستید. اگر این نامحدودی در طرف حیوانیت صرف شد، یک حیوان نامحدود، یک حیوانی که با سایر حیوانات فرق دارد. حیوانات دیگر شهواتشان محدود است، آمالشان محدود است؛ این انسان نامحدود است. اگر به همین حال حیوانیت باشد و دنبال همین کارهای حیوانی، دنبال همین شهوات، دنبال همین آمال و آرزوهای حیوانی، که همه این آمال و آرزوهایی که مربوط به طبیعت است، تمام آمال و آرزوهایی که مربوط به امور طبیعی است حیوانی است، اگر به این حد باقی بماند، این تا آخر حیوان است. اینجا صورتش صورت انسان است. وقتی این پرده برگشت و آن عالم پیدا شد، صورتش هم یک صورت دیگر می‏شود، همچو نیست که به صورت انسانیت آنجا محشور بشود. اگر اینجا انسان شد، آنجا انسان است.

حقیقت آزادی غربی

اگر کسی در اینجا توانست خودش را انسان بکند، آنجا که برود انسانیتش به طور کمال و آن طوری که چشم‏های این عالم نمی‏تواند او را ببیند، به طور کمال در آنجا تحقق پیدا می‏کند؛ و اگر چنانچه نتواند این کار را بکند، مهار را رها کند.(2)
خوب، بسیاری هستند که مهار ندارند، رها هستند؛ آزادند! این آزادی‏ای که غربی‏‌ها می‏خواهند همین است. آزادند، هر چه می‏خواهند و هر کاری می‏خواهند بکنند. ظلم بکند آزاد است، شهوات غیرمشروع، آزاد است، بدگویی به هر کس، آزاد است، قلمفرسایی به ضد هر کس، آزاد است. اگر این آزادی‏ای که همین غیر محدود بودن این قسم حیوان است، این حدی ندارد برای خودش، آزادیش را حدی قائل نیست، هر جا جلو برود باز در این آزادی می‏خواهد جلوتر برود.(3)

فرق بین مکتب انبیا و سایر مکاتب

اگر ما تربیت و تعلیم نداشته باشیم، تربیتی که انبیا آورده‌اند برای اینکه غیر انبیا راه را نمی‏دانند. اما الان یک راهی را داریم قهراً می‏رویم خودمان هم ملتفت نیستیم و آن راهی که انبیا برای ما آوردند که از آن راه باید بروید، آن صراط مستقیم که منتهی می‏شود به آنجایی که ماها دیگر الان نمی‏توانیم ادراک بکنیم، این را انبیا آورده‌اند. مکتب غیر انبیا اصلاً اطلاع از ماوراء طبیعت ندارد. هر چه مکتب هست همین طبیعت است. مکتب انبیاست که ماوراء طبیعت را هم طرح می‏کند. در مکتب‏های دیگر اصلاً طرح نمی‏شود ماوراء، بله می‏گویند دروغ است! یک آدمی‏ که اصلاً نمی‏داند ماوراء طبیعت چیست، همین طور نشسته توی خانه‌اش و می‏گوید نخیر، نیست! انبیا می‏دانند راه چه ‌هست، از کجا باید رفت؛ چه جوری باید رفت. راهی است که تا به وسیله انبیا و تعلیمات انبیا نباشد، انسان نمی‏تواند به مقصدش برسد. راه مستقیمی ‏که انسان را به مقصد می‏رساند اگر راه انبیا نباشد، معوج می‏شود؛ یا این طرف می‏رود، یا آن طرف می‏رود. انبیا هستند که ما را به راه مستقیم هدایت می‏کنند و کیفیت تربیت و تعلیمی‏ که برای آن عالم هم باشد - هم این عالم، و هم آن عالم - نه اینکه انبیا به این عالم کار ندارند. این عالم هم، با هر چیزی که بگویید، آن‏ها ‏منافی و مخالف با آن نیستند. مخالف با دل بستن به دنیا هستند. این دو تا اشتباه می‏شود.(4)

مخالفت اسلام با دلبستگی به دنیاست نه با تمدن

آنهایی که می‏خواهند عیب گیری کنند می‏گویند که با همه تمدن‏ها مخالف است؛ اسلام با همه تمدن‏ها مخالف است. این اشتباه است. اسلام با هیچ تمدنی مخالف نیست. اسلام تمدنی را ایجاد کرد، ششصد، هفتصد سال یک دنیا را، تقریباً اکثر معموره را [متمدن] کرد؛ با اینکه باز اسلام نبود درست. با تمدن، اسلام مخالف نیست، با دلبستگی و محدود شدن مخالف است که همه آمال و آرزوی ما همین باشد؛ همه هم ما همان علفمان باشد؛ تمام همت ما این باشد که خوب بخوریم، خوب بخوابیم و خوب شهوات، دلبستگی را مخالف است، این که هم انسان، علفش باشد! با این مخالف است اسلام. تمدن به اعلی مرتبه، مهار، مهار در معنویت، همه مظاهر تمدن را انبیا قبول دارند، لکن مهار شده؛ نه مطلق و رها، شهوات را جلویش را نگرفتند؛ جلوی اطلاقش را گرفتند. جلو رهایی و آزادی را گرفتند. یک کسی - در همان زمان‏های سابق، به یک ظریفی که از آشناهای ماست - راجع به امور جنسی گفته بود که فلانی : این حل شده. او گفته بود این را در صدر خلقت، خرها حل کرده بودند! آن آزادی که شما می‏گویید که حل شده همان است که حیوانات در صدر خلقت آزاد بودند! انبیا آمدند این آزادی را جلویش را بگیرند و اصلش را مخالف نیستند، دعوت هم به آن کرده‌اند. این دعوت به ازدواج، این قدر تعریف از ازدواج برای اینکه هم ازدواج بشود، هم انحراف نباشد. از این شهوات مطلق، از این مراکز فساد و فحشا، انبیا جلوگیری می‏کنند، نه از اصل شهوت. اصل شهوت طبیعی است و باید هم کار خودش را انجام بدهد، اما حدود دارد. اگر تربیت و تعلیم آن طوری که انبیا و تحت تربیت انبیاست تحقق پیدا بکند، انسان هم صحیح می‏شود و روی یک نظامی ‏تحقق پیدا می‏کند و این آکل و مأکول (5) او این تعدنیات و این تجاوزها و این اختلافهای طبقاتی پیدا نمی‏شود؛ و هم آن طرف - که عمده آن طرف است - آن حیات جاویدی که آخر ندارد تأمین می‏شود.(6)

بکوشید تا معنویت تحصیل کنید

آزادی تنها سعادت ملت نیست، استقلال تنها سعادت ملت نیست، مادیت تنها سعادت ملت نیست. این‏ها در پناه معنویات سعادتند. معنویات مهم است. بکوشید تا معنویات تحصیل کنید. علم تنها فایده ندارد، علم با معنویات علم است؛ ادب تنها فایده ندارد، ادب با معنویات. معنویات است که تمام سعادت بشر را بیمه می‏کند؛ و کوشش کنید در تحصیل معنویات. در خلال علم که تحصیل می‏کنید معنویات را تحصیل کنید. دانشگاه‏ها معنویت پیدا بکنند، مدارس معنویت پیدا بکنند، مکتب‏ها معنویت پیدا بکنند، تا ان شاء الله سعادتمند بشوند. خداوند همه شما را سعادتمند کند.(7)

اخلاق و تهذیب در رأس برنامه‏های‏ حوزه و دانشگاه

اگر بخواهید خدمتگزار اسلام باشید، خدمتگزار ملت اسلامی‏ باشید، و اسیر در دست ابرقدرت‏ها و آن‏ها ‏که پیوند با ابرقدرتها دارند نباشید، باید دانشگاه و فیضیه و همه آن‏ها ‏که مربوط به دانشگاهند و همه آن‏ها ‏که مربوط به فیضیه هستند در رأس برنامه‏های‏ تحصیلی‏شان برنامه اخلاقی و برنامه‏های‏ تهذیبی باشد؛ تا امثال مرحوم مطهری (ره) را به جامعه تقدیم کند. و اگر خدای نخواسته بر خلاف باشد، آن وقت افراد مقابل این افراد را به جامعه می‏فرستد؛ و این‏ها جامعه را به فساد می‏کشند و مردم را به اسارت.(8)

دانشگاه مرکز علم و تهذیب

مهم این است که دانشگاه یک کسی که از آن بیرون بیاید بفهمد که من با بودجه این مملکت تحصیل کرده‏ام، متخصص شده‏ام، به مقامات عالیه علم رسیده‏ام، و باید برای این مملکت خدمت بکنم. و برای استقلال این کشور باید خدمتگزار باشم. باید این اساتید دانشگاه آن چیزهایی که در سال‏های طولانی و خصوصاً در این تقریباً پنجاه سال آخر در مغز این جوان‏ها انباشته کرده‌اند؛ و به آن‏ها ‏همچو باورانده بودند که ما خودمان چیزی نیستیم و باید همه چیزمان از آنجا باشد، که این موجب این شد که مغزهای اینها به کار نیفتاد برای این که، خودشان یک چیزی را ایجاد کنند. باید آن‏هایی که به این کشور علاقه دارند، آن‏هایی که به این ملت علاقه دارند، آنهایی که خودشان وابسته نیستند و خدمتگزار ابرقدرتها نیستند، آن‏ها ‏همت کنند به اینکه دانشگاه را یک مرکزی درست کنند که مرکز علم و تهذیب باشد، که همه تخصص‏ها در خدمت خود کشور باشد نه اینکه متخصص بشود و با آن تخصصش ما را به دامن امریکا بکشد. متخصص بشود و با آن تخصصش به کشور ما ضربه وارد کند. هر چه متخصصتر؛ بدتر.
آن کسی که مهذب نشده است، و آن کسی که برای کشور خودش احساس نکرده که من برای این کشور هستم و از این کشور، من استفاده کرده‏ام و استفاده علمی‏ام را باید به این کشور تحویل بدهم، اگر این احساس نباشد و این باور نباشد، دانشگاه بدترین مرکزی است برای اینکه ما را به تباهی بکشد. و اگر این احساس پیدا شد و این اساتید دانشگاه، آن‏هایی که متعهدند، آن‏هایی که توجه دارند، آن‏هایی که در زمان سابق برای این مملکت غصه می‏خوردند، باید خودشان را مجهز کنند که این فرزندان ایران، متعهد و در خدمت خود ایران باشند. اگر این طور بشود، دانشگاه بالاترین مقامی ‏است که کشور ما را به سعادت می‏رساند.
دانشگاه دو راه دارد: راه جهنم و راه سعادت. راه ذلت و مسکنت و نوکرمآبی و امثال این‏ها، و راه عظمت و عزت و بزرگمنشی، دانشگاه همین دانشگاه را تا ما داریم فایده ندارد. اما دانشگاه پنجاه سال است داریم. و از دانشگاه هر چه فساد توی این مملکت پیدا شد از این اشخاصی بود که در دانشگاه تحصیل کرده بودند، تخصصی هم شاید داشتند.
آن «احمدی»(9) زمان رضا خان که بسیاری از رجال این مملکت را او با آمپولش کشت، آن هم از دانشگاه‏ها، تخصص هم داشت، ولی تخصص را به این راه که آن‏هایی را که امر می‏شد به او که باید کشته بشوند، با یک آمپول آن‏ها ‏را می‏کشت. شما یک همچو دانشگاهی می‏خواهید و یک همچو اساتیدی و یک همچو تخصصی؟ از آن طرف هم دانشگاه، از آن، اشخاص شریف بیرون می‏آید، و ما می‏خواهیم همه‏شان شریف باشند.(10)

تشکیل کلاس اخلاق برای جوانان

عزمتان جزم این معنا باشد، و توجهتان به خدا و اعمالتان خالص برای خدای تبارک و تعالی، جدیت کنید که در آن مدرسه که هستید تحصیل کنید. و بالاتر از تحصیلی، تهذیب اخلاق [است]. اسلامی‏ باشید و علوم اسلامی ‏را با نفوس اسلامی ‏تکمیل کنید. در کنار تحصیل جدی در احکام اسلام و معارف اسلامیه، تهذیب اسلامی ‏داشته باشید.
مدرسه‏های‏ علمی ‏و دینی و تمام مدارسی که در آن تحصیل می‏شود، چه تحصیلات علوم دینی باشد یا تحصیلات دیگر، در رأس برنامه‏هایشان در این جمهوری اسلامی ‏باید این معنا باشد که مهذب باشند، قبل از اینکه عالم هستند. مهذب باشند، قبل از اینکه محصل هستند. در مدارس، همه مدارس سرتاسر کشور، لازم است که ‌اشخاصی که مهذب هستند و علما و گویندگانی که راه حق را تا آن‏ اندازه که قدرت داشتند پیموده‌اند در این مدارس بروند و حوزه اخلاقی و حوزه تهذیب و حوزه معارف اسلامی ‏تشکیل بدهند، که در کنار تحصیلات علمی، تهذیب اسلامی‏ و اخلاق اسلامی ‏باشد.
اگر تهذیب اسلامی‏ در مدارس نباشد، چه مدارس دینی و چه مثل سایر دانشگاه‏ها، که آن‏ها ‏هم باز مدارس اسلامی‏ و دینی هستند، باید توجه کنند که معلمانی که در این مدارس هستند و کسانی که در این مدارس تبلیغ می‏کنند یا صحبت می‏کنند اشخاصی باشند که صد در صد اسلامی‏ و معتقد به احکام اسلام و عقاید اسلامی ‏باشند، که کسانی که پیش آن‏ها ‏تربیت می‏شود تربیت‏های اسلامی‏ با تهذیب‏های اسلامی‏ باشد.(11)

لزوم تهذیب نفس در جوانی

از مکاید (12) شیطان این است که انسان را هی توجه می‏دهد به اینکه خوب حالا که تو جوان هستی، حالا که تو وقت نشاطت است، خوب ان شاء الله وقتی پیر شدی، آن وقت جبران می‏کنی کارها را؛ و این یک امری است که نخواهد شد. انسان اگر در جوانی تهذیب کرد خودش را، شده است. اگر بگذارد تا به پیرمردی برسد، هم قوای خودش ضعیف می‏شود و هم آن درختی که در دل انسان شیطان کاشته است قوی می‏شود، و آن درخت قوی را نمی‏شود با یک اراده ضعیف انسان بکند. این یکی از اموری است که من نگرانش هستم و آقایان هم باید نگران باشند، و در هر جا هستند سفارش کنند به اهل علم و آن‏ها‏ را تحذیر کنند از دنیا. و این خیال نکنید که دنیا عبارت از این طبیعت است، این طبیعت را خدای تبارک و تعالی هیچ از آن تکذیب نکرده، بلکه در روایات تعریف هم از آن شده است، (13) این یکی از مظاهر الهی است. دنیا آنی است که در ما هست که ما را از مبداً کمال دور می‏کند و به نفس و نفسانیت خودمان مبتلا می‏کند. دنیای مذموم همین است که انسان توجه داشته باشد و لو به یک تسبیح، و لو به یک کتاب. چه بسا که دل بستن یک کسی به یک تسبیح و یک کتابی، به دنیا بیشتر توجه کرده باشد تا دل بستن یک کس دیگری به یک پارکی و باغی و كذا.(14)

در جوانی به فکر اصلاح خود باش

پسرم! تا نعمت جوانی را از دست ندادی فکر اصلاح خود باشی که در پیری همه چیز را از دست می‏دهی، یکی از مکاید شیطان که شاید بزرگترین آن باشد که پدرت بدان گرفتار بوده و هست مگر رحمت حق تعالی دستگیر او باشد استدراج (15) است. در عهد نوجوانی شیطان باطن که بزرگ‏ترین دشمنان اوست او را از فکر اصلاح خود باز می‏دارد و امید می‏دهد که وقت زیاد است، اکنون فصل برخورداری از جوانی است و هر آن و هر ساعت و هر روز که بر انسان می‏گذرد درجه درجه او را با وعده‏های‏ پوچ از این فکر باز می‏دارد تا ایام جوانی را از او بگیرد. و آنگاه که جوانی رو به اتمام است، او را به امید اصلاح در پیری سرخوش می‏کند و در ایام پیری نیز این وسوسه شیطانی از او دست نکشد و وعده توبه در آخر عمر می‏دهد و در آخر عمر و شهود موت، حق تعالی را در نظر او مبغوض‏ترین موجود جلوه می‏دهد که محبوب او که دنیا است از دستش گرفته است. این حال اشخاصی است که نور فطرت در آن‏ها ‏بکلی خاموش نشده است و اشخاصی هستند که غرقاب دنیا آن‏ها ‏را از فکر اصلاح، به دور نگهداشته و غرور دنیا سرتاپای آنان را فرا گرفته است. من خود چنین اشخاصی را در اهل علم اصطلاحی دیده‏ام و اکنون بعض آن‏ها‏ در قید حیاتند و ادیان را هیچ و پوچ می‏دانند. (16)

دعاهای ائمه معصومین را بخوان

پسرم! توجه کن که هیچ یک از ما نمی‏تواند مطمئن باشد که به این دام شیطانی نیفتد.
عزیزم! ادعیه ائمه معصومین را بخوان و ببین که حسنات خود را سیئات می‏دانند و خود را مستحق عذاب الهی می‏دانند و بجز رحمت حق به چیزی نمی‏اندیشند و اهل دنیا و آخوندهای شکم پرور این ادعیه را تأویل می‏کنند؛ چون حق جلا و علا را نشناخته‌اند.
پسرم! مسئله بزرگتر از آن است که ما تصور می‏کنیم. آنان که در پیشگاه عظمت حق تعالی از خود فانی شده‌اند و جز او چیزی نمی‏بینند در آن حال، کلام و ذکر و فکری نیست و خودی نیست؛ این ادعیه کریمه در حال صحو قبل از محو (17) یا بعد از محو (18) که خود را در حضور حاضر می‏بینند صادر شده است و دست ما و همه کسی غیر از اولیاء خلص از آن کوتاه است.(19)

خودسازی در جوانی و آمادگی برای ناملایمات

شما آقایان که نعمت جوانی را واجد هستید چیزی نمی‏گذارد که به پیری خواهید رسید، نگذارید جوانی از دست برود و کوشش کنید در خدمت به خالق و خلق و جلب رضای مولا - جلت قدرته. در جوانی تهذیب نفس بسیار اسهل است از ایام پیری و ضعف که قدرت از دست می‏رود و ریشه اخلاق فاسده که اصلش از حسب دنیا و نفس است استحکام پیدا می‏کند و تصفیه و تهذیب بسیار مشکل می‏شود. مجهز کنید خودتان را برای تحمل ناملایمات و سختی‏ها در راه خدای تعالی؛ ممکن است خدای نخواسته روزهای سختی پیش آید که اگر هم اکنون خود را مهیا نکنید تحملش بسیار ناگوار و سخت باشد. کوشش کنید حب دنیا و شهرت و جاه را سرکوب کنید که این خاطر در ایام
پیری بزرگترین مصایب است. (20)

پی‌نوشت‌ها:

1- صحیفه امام، ج 8، ص 513-514.
2- همان، ص514-515.
3- همان، ص 515-516.
4- همان، ص 516.
5- خورنده و خوراکی.
6- صحیفه امام، ج 8، ص 516-517.
7- همان، ج 7، ص 534.
8- همان، ج 14، ص 169.
9- پزشک احمدی شهریاری که عده زیادی از مبارزان عصر حکومت رضا خان را با آمپول هوا کشت و یا برای افرادی که زیر شکنجه کشته می‏شدند، گواهی مرگ طبیعی صادر می‏کرد.
10- صحیفه امام، ج 13، ص 418-420.
11- همان، ج 14، ص 168-169.
12- فریب‏ها، نیرنگ‏ها.
13- مانند حدیث امام چهارم (ع): «الدُنیا دُنیاء ان دُنیا بَلاغٍ و دُنیا مَلعونَه؛ دنیا دو [نوع] دنیاست:
دنیایی که به سعادت می‏رساند و دنیایی که لعنت شده است». (اصول کافی، ج 2، ص 317،ح 8)
14- صحیفه امام، ج 18، ص 14-15.
15- کسی را به نعمت‏های داده شده به او مغرور ساختن و بدان واسطه از حق غافل نمودن.
16- صحیفه امام، ج 20، ص 437-438.
17- اشاره است به مقام هوشیاری عبد به منزلت عبودیت پیش از آنکه فانی در حق تعالی شود.
18- اشاره است به مقام هوشیاری حاصل از بقای به حق، بعد از فانی شدن در او.
19- صحیفه امام، ج 20، ص 438.
20- همان، ج 2، ص 101.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درس‏هایی از امام: بهار جوانی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم